کد مطلب:142069 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:158

صبح عاشورا
سحرگاه حسین (ع) امر كرد خیمه ها را برافراشتند، و فرمان داد تا در ظرفی كه در آن مشك فراوانی بود، نوره قرار دادند، سپس حضرت برای تنظیف وارد خیمه شد.

گفته اند: در این هنگام بریر بن حضیر همدانی و عبدالرحمن بن عبدربه انصاری، بر در خیمه ایستاده بودند، تا پس از بیرون آمدن امام، با نوره خود را نظیف گردانند. در این حال، بریر خوشحال و خندان بود و می كوشید كه عبدالرحمن را نیز بخنداند. عبدالرحمان به اوگفت: ای بریر! چرا می خندی؟ این ساعت كه گاه خنده و شوخی نیست!

بریر گفت: خویشان من می دانند كه براستی من در پیری و در جوانی اهل شوخی نبوده ام. ولی این كار من در امروز، از شدت شادمانی نسبت به سرنوشتی است كه


در پیش داریم، به خدا سوگند! جز این نخواهد بود كه ما با دشمن روبرو می شویم و با شمشیرهایمان بر آنان یورش می بریم و ساعتی پس از آن، با حوار العین دست به گردن می شویم. [1] .

بامدادان حسین (ع) پس از نماز صبح، یاران خویش را به صف كرد، و آنان را كه سی و دو نفر سواره و چهل تن پیاده بودند مرتب گرداند؛ زهیر بن قین را سمت راست لشكر، حبیب بن مظاهر را در طرف چپ سپاه، و پرچم را نیز به دست برادرش عباس سپرد. خیمه ها را پشت سر قرار داد: آنگاه دستور داد: پیرامون خیمه را كه پیش از آن خندق كنده بودند پر از هیزم و چوب كنند و آتش بزنند، زیرا بیم آن می رفت كه دشمن از پشت سر به ایشان حمله كند. [2] .

در آن روز كه جمعه و یا به گفته برخی شنبه ود، عمر بن سعد نیز، لشكر خویش را آراست و با همراهانش بسوی حسین (ع) حركت كرد؛ در حالی كه در سمت راست سپاه او، عمرو بن حجاج، و در سمت چپ آن، شمر بن ذی الجوشن، و فرمانده سواركاران عزوة بن قیس و امیر بر پیادگان شبث بن ربعی بود. و پرچم را به دست مولای خویش كه درید نام داشت سپرده بود.

[3] .

از علی بن الحسین (ع) روایت شده است: چون بامداد روز عاشورا فرارسید، و سپاه دشمن با حسین (ع) روبرو گردید، آن حضرت دستهای خویش را بالا برد و گفت: پروردگارا!تو در هر گرفتاریی تكیه گاه من هستی، چه بسا اندوهی كه دلها در آن سست و تدبیر در آن اندك، و دوست در آن خوار، و دشمن از آن شادمان گردد. من اینكه آنرا به پیشگاه تو آوردم و شكوه او را نزد تو كردم، برای آنكه از غیر تو بریده ام،


و تو همواره اندوه از من زدوده و برایم گشایش آوردی، پس تویی صاحب هر نعمت، و دارنده همه نیكی ها و پایان همه ی آرزوها و خواسته ها! [4] .

علی بن الحسین (ع) افزوده است كه گروه دشمن پیش آمدند تا پیرامون خیمه های حسین (ع) جولان دهند، چون خندق را در پشت خیمه ها و زبانه های آتش را در هیزمها و چوبهای درون آن دیدند، شمر بن ذی الجوشن فریاد زد:

- ای حسین! پیش از روز رستاخیز به آتش شتاب كرده ای!

حسین (ع) فرمود: این كیست؟ گویا شمر بن ذی الجوشن است؟

یارانش به او گفتند: آری!

سپس فرمود: ای پسر زن بز چران! تو سزاوارتری كه درون آتش شوی!

مسلم بن عوسجه، خواست او را با تیر بزند، ولی حسین (ع) وی را از این كار بازداشت. پس به امام عرض كرد: مرا واگذار تا تیری بر او بیندازم! زیرا او شخصی بدكار و از دشمنان خدا و ستمگران بزرگ است و اینك خداوند كشتن او را ممكن ساخته است.

حسین (ع) به او فرمود: دست نگه دار و تیر مینداز كه من خوش ندارم آغازگر جنگ باشم.

[5] .

چنانكه ملاحظه می شود، امام (ع) هماره یاران خویش را از شروع كردن جنگ برحذر می دارد و با صراحت می گوید كه نمی خواهد آغازگر جنگ باشد. این اصرار


امام (ع) بر پرهیز از درگیری و برخورد و خشونت آمیز، نشانگر ماهیت تدافعی بودن نهضت حسینی است.


[1] طبري، ج 5، ص 422.

[2] ارشاد، ص 233.

[3] انساب الاشراف، ج 3، ص 187.

[4] طبري، ج 5، ص 423.

[5] ارشاد، ص 234. طبري، ج 5، ص 423 و 424. انساب الاشراف، ج 3، ص 187 و 188.